روزگاری در این سرای پر نقش و نگار که هر رنگ فریبنده اش همچون افسونگری خرد را مسخ کرده و با افساری آویخته برگردن رهگذران را روی خطوط پر پیچ و خم زمان می کشاند ، طی شد .
و اما تو ای رهگذر !!
کجای پر نشیب و فراز روزگار استاده ای ؟
چشمانت رنگ پرفروغ طلوع را می نگرد یا خاموشی غروب را ؟
دستانت نهال مهر بر بستر رویا می نشاند یا نهال خشم ؟
.........
از آفریدگارت بخواه ، عاجزانه بخواه که قدمهایت را به سوی بوستان لطف و رحمتش سوق دهد و قلبت خزانه عشق الهی باشد ، عشق به سرچشمه زلال سپیدی و نور !!
و کلید خزانه را چونان مرواریدی در صدف نگاهبان باش .
باشد که تو ای رهگذر به مقصد برسی !